چیزی شبیه شعر

سروده های آدم

قصه باران

 

این بار فقط قصه باران بنویسم

از تشنگی روح بیابان بنویسم

تا با خبر از حال دل من شوی ای دوست

باید که ز شمع و شب و توفان بنویسم

دل بردی و من ماندم و تنهایی و حسرت

تا مثنوی دیده گریان بنویسم

پنهان شده ای از من و دیگر نتوانم

درد دل خود از همه پنهان بنویسم

افسانه خونین دل سوخته ام را

با چشم بر آن گوشه دامان بنویسم

با خاطره بازی باد و سر زلفت

مجموعه ای از شعر پریشان بنویسم

کارم ز شکیبایی گذشته ست و صبوری

تا چند ز پیراهن و زندان بنویسم

تقدیر مرا با لب سرخ تو نوشتند

باید غزلی از سر ایمان بنویسم

یک بار دگر قصه ای از عشق بگویم

یک بار دگر قصه عصیان بنویسم

 

#ادم

+ نوشته شده در  يکشنبه 24 ارديبهشت 1396ساعت 12:25  توسط آدم ADM 

مجازي

 

امروز شده چشمك و لبخند مجازي

دل دادن و دل بستن و پيوند مجازي

لبريز شد از دوري تو كاسه صبرم

دارم سر ديدار تو ، هر چند مجازي

عكسي ز تو ديدم به گمانم كه تو بودي

اين شك به دلم لرزه اي افكند مجازي

شب خواب تو را ديدم و با شوق گرفتم

يك بوسه از آن دو لب چون قند مجازي

امروز مجازي شده اي هم سفر من

با ياد تو رفتيم به دربند مجازي

تا چشم حسودان نزند چشم تو را چشم

آتش زده ام دانهء اسپند مجازي

دنياي عجيبي شده دنياي من و تو

دنباله هر چيز ، نوشتند مجازي

 

#ادم

 

 

+ نوشته شده در  شنبه 23 ارديبهشت 1396ساعت 11:36  توسط آدم ADM 

فال عاشق

مانند حال عاشقی که ازنظر افتاد

در فال من، این بار هم خط سفر افتاد

من مانده‌ام در ابتدای این شب تاریک

در چشمه چشمان تو عکس سحر افتاد

تا روی پنهان کرده‌ای در پرده غیبت

دنیا هم از چشم تر اهل نظر افتاد

اینجا کسی راز حقیقت را نمی‌داند

آیینه دانایی از دست بشر افتاد

امروز دنیا در حصار شک گرفتار است

یک‌بار دیگر مرز ایمان درخطر افتاد

ای عشق! همپای تو می‌آیم و می‌دانم

هرکس که همراه تو شد در دردسر افتاد

 

#ادم

+ نوشته شده در  سه شنبه 19 ارديبهشت 1396ساعت 11:42  توسط آدم ADM 

قاف بی سیمرغ

 

معنای عشق، مثل دل در خون تپیدن است

در آرزوی شاخه‌ی گل، خار چیدن است

بیهوده، دل به وصل خوش کردی که عاشقی

تا قاف رفتن است و سیمرغی ندیدن است

یعقوب باشی، یا زلیخا، سهم تو ز عشق

بار فراق یوسف خود را کشیدن است

پیغام عشق می‌بری و سرنوشت تو

مانند قاصدک پی گوشی دویدن است

تو در میان آتش و پروانه را، هوس

از شعله‌ای به شعله ی دیگر پریدن است

پایان کار سرو باغ عشق، مثل بید

مجنون شدن و پیش پای گل خمیدن است

با دوست از ملامت مردم نترس، عشق

از دشمنان و دوستان طعنه شنیدن است

 

#ادم

+ نوشته شده در  دوشنبه 18 ارديبهشت 1396ساعت 15:42  توسط آدم ADM 

آیه‌های عاشقانه

 

اینجا

در غار تنهایی

هرروز

مرور می‌کنم

آیه آیه خاطرات تو را

 

یک‌شب

روی شانه رؤیاهایم

قاصدکی خواهد گفت:

بخوان!

- چه بخوانم؟

- آرزوهایی که زمزمه نکرده‌ای،

خیال‌هایی که پرواز نداده‌ای،

غزل‌هایی که نسروده‌ای

 

- بر که بخوانم

این آیه‌های عاشقانه را

بی تو!

 

#ادم

+ نوشته شده در  دوشنبه 18 ارديبهشت 1396ساعت 11:45  توسط آدم ADM 

مهمان سیب

 

من شوره‌زارم، می‌شود باران من باشی

اندازه یک قطره‌ هم از آنِ‌  من باشی

یک روز با لبخند از گل‌ها شکوفاتر

گلدان حسن‌یوسف ایوان من باشی

خسته شدم از این بهشت بی‌خبر از عشق

مهمان یک سیبم کنی، شیطان من باشی

شیرینی «خوشبخت» را احساس خواهم کرد

یک‌شب اگر در خواب هم مهمان من باشی

ای گنج پنهان! می‌شود آیا در این ظلمت

فانوس کنج خانه ویران من باشی

شعر من از شور حضورت می‌شود شیرین

روزی که شمس شرقی دیوان من باشی

 

#ادم

+ نوشته شده در  يکشنبه 17 ارديبهشت 1396ساعت 17:28  توسط آدم ADM 

پایان شیرین

 

این روزها ، تقدیر ما هم دشمن ما شد

آسان ترین آرزوها مثل رویا شد

پنجره های زندگی را روی ما بستند

دیوار پشتش بود اگر هم لحظه ای وا شد

در سرنوشتم حرفی از شادی نمی بینم

انگار پیشانی ما با غصه امضا شد

راز نهان در حرف هایش را نمی فهمم

لبخندهایش هم برای ما معما شد

مقصود هر پروانه بازی و تماشا بود

روزی اگر دور و بر این شعله پیدا شد

زیبا ترین خاصیت عشق است ، تنهایی

هر بیدلی ، مثل خدا تنهای تنها شد

مجنون شدن شیرین ترین پایان این بازیست

وقتی قمار زندگانی وصل لیلا شد

 

#ادم

+ نوشته شده در  چهارشنبه 13 ارديبهشت 1396ساعت 20:45  توسط آدم ADM 

گناه شیرین

 

اینجا کسی حال و هوایم را نمی فهمد

معنای تلخ خنده هایم را نمی فهمد

داغ مرا در چشم های من نمی بیند

فریاد بغض بی صدایم را نمی فهمد

راز نهان در شعرهایم را نمی خواند

حرف دل دردآشنایم را نمی فهمد

با من صدای پای او از عشق می گوید

او بی قراری عصایم را نمی فهمد

سیب گناهم را نشان کفر می داند

معنای شیرین خطایم را نمی فهمد

او در خمار بیم و من سرمست امیدم

انگار او اصلا خدایم را نمی فهمد

 

#ادم

+ نوشته شده در  چهارشنبه 13 ارديبهشت 1396ساعت 20:30  توسط آدم ADM 

عقل و عافیت

 

خموش باش و زبان بسته دار از گفتار

كه موش، گوش نشسته ست در پس ديوار

          "جريده رو كه گذرگاه عافيت تنگ است"

پياده  شو كه نبيني ز هيچكس آزار

خروس بي محل ار كرد قوقولي قوقو

چرا تو مي شوي از خواب ناز خود بيدار؟

به كف عصا برگير و ببند چشمانت

كه :"بنده هيچ نبيند به اين دو ديده تار"!

نفير جغد و نواي هزار دستان را

به وقت مصلحت اي نازنين يكي بشمار

اگر صداي تبر آمد و بریدن سرو

بگو كه بانگ ني ست و نواي تار و سه تار

ز بيد مجنون آموز سر به زيري را

بهانه كن غم يار و فراق روي نگار

خرد نگويد خود را به مهلكه انداز

كنند مردم عاقل، ز شاخ گربه فرار

كنون كه نيست اميدي به دور چرخ و فلك

بنوش جامی و شعر اميدوار بيار

#ادم

+ نوشته شده در  چهارشنبه 13 ارديبهشت 1396ساعت 17:37  توسط آدم ADM 

عکس نوشته 134

+ نوشته شده در  سه شنبه 12 ارديبهشت 1396ساعت 20:16  توسط آدم ADM 

عکس نوشته 133

+ نوشته شده در  سه شنبه 12 ارديبهشت 1396ساعت 11:23  توسط آدم ADM 

عکس نوشته 132

+ نوشته شده در  يکشنبه 10 ارديبهشت 1396ساعت 11:32  توسط آدم ADM 

عکس نوشته 131

+ نوشته شده در  شنبه 9 ارديبهشت 1396ساعت 13:06  توسط آدم ADM 

تا "قاف" عشق - عکس نوشته 130

+ نوشته شده در  چهارشنبه 6 ارديبهشت 1396ساعت 12:08  توسط آدم ADM 

مات

 

سیاه یا سفید؟

من با سیاه شروع می کنم

با چشمانت

مات شدن را دوست دارم

 

#ادم

+ نوشته شده در  دوشنبه 4 ارديبهشت 1396ساعت 17:39  توسط آدم ADM 

عکس نوشته 129

+ نوشته شده در  دوشنبه 4 ارديبهشت 1396ساعت 17:33  توسط آدم ADM 

عکس نوشته 128

+ نوشته شده در  دوشنبه 4 ارديبهشت 1396ساعت 17:26  توسط آدم ADM 

بخند !

 

ساده ،  صمیمی ،  از ته دل ، بی ریا  بخند

جمعی  به  گریه  سرخوشند ، اما  شما بخند

از دست عقل نوحه خوان  جوری فرار کن

گاهی  بزن  به  سیم  آخر ،  بی  هوا  بخند

با خنده  گرد شور  و شادی در جهان بپاش

با دوست  ،  دشمن  و غریب  و آشنا  بخند

شادی  و غم  چو  می گذرد ،  مثل  پیر ما

"این نیز بگذرد " بگو ،  بر هر دوتا  بخند

گاهی  ز  شادمانی  و گاهی  ز  روی  درد

گاهی  به   قهقهه  و  گاهی  بی صدا  بخند

هرچه زدوست می رسد،خیر است بی گمان

وقت   نزول   رحمت   و  گاه   بلا   بخند

در  مرگ  هم   نشانه های  لطف  او  ببین

گاهی  به جای  گریه  با  صاحب عزا بخند

مغرور باش  و  مثل  بغض  مانده  در گلو

خنجر  به  پشت ،  پیش  یار  بی وفا  بخند

رندی   اگر   به   راز دانی   ادعا    کند

در  دل  به  جهل  مدعی  و  مدعا  بخند

اهل    هنر   ،   لطیفه های   آفرینش اند

لطفی  کن  و به   شاعر  درد  آشنا  بخند

ما نیز چون همه  جهان  اسباب  خنده ایم

روزی  بیا   و  ساعتی  بر  ریش  ما  بخند

بی  تو  تمام  غصه ها  هم  خانه  من اند

اینجا   دلم   گرفته  از   گریه  ،  بیا   بخند

#ادم

+ نوشته شده در  يکشنبه 3 ارديبهشت 1396ساعت 11:51  توسط آدم ADM 

ردپای خاطره

بر ديوار بي روزن تنهايي
پنجره اي گشودم
در هواي صحبت تو


افسوس!
آن سوي پنجره
هيچ نبود
جز ردپاي عبوري
بر ماسه هاي تر خاطره
و نيشخند تصوير تنهايي
كه در قاب شيشه اي
به تماشا نشسته بود!

#ادم

+ نوشته شده در  شنبه 2 ارديبهشت 1396ساعت 14:36  توسط آدم ADM 

پشت ديوارتمنا

 

قطار  زندگي  رفت  و  من  اينجا مانده ام تنها

چو "دل" درايستگاه "كودكي" جا مانده ام تنها

سرم پير است و قلبم كودك شيطان بازيگوش

ميان  عقل  پير  و  طفل  رويا  مانده ام  تنها

شبيه   قطره ي  همبازي  گلبرگ   و  پروانه

جدا  از جمع  جاري  سوي دريا مانده ام تنها

بهار وعده هاي سبز و شيرين چند روزي بود

گل  و پروانه  پژمردند  و  تنها  مانده ام تنها

اگر چه مهر پاي عهدش از قول ابد مي گفت

من از صبح  ازل  تا  شام  فردا مانده ام تنها

خيالم  چشم  در  چشم  خيالش  ، مثل آيينه

من  اينجا ،  پشت  ديوار  تمنا  مانده ام  تنها

به خوابم هم  نمي آيد  در اين غوغاي تنهايي

شراب عشق  در كف  دارم  اما  مانده ام تنها

#ادم

telegram.me/chizishabihesher

+ نوشته شده در  شنبه 2 ارديبهشت 1396ساعت 14:33  توسط آدم ADM